در باب حديثهاى مجعول
« 665»
(201) (و من كلام له (عليه السلام) ) و قد سأله سائل عن أحاديث البدع و عما في أيدي الناس من اختلاف الخبرفقال (عليه السلام) إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ
« 666»
الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ فَوَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدَيْهِ وَ يَرْوِيهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذَلِكَ لَرَفَضَهُ وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ
« 667»
خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى سَمْعِهِ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ فَحَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ فَوَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مَوْضِعَهُ وَ عَرَفَ الْمُتَشَابِهَ وَ مُحْكَمَهُ وَ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ فَكَلَامٌ خَاصٌّ وَ كَلَامٌ عَامٌّ فَيَسْمَعُهُ مَنْ لَا يَعْرِفُ مَا عَنَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لَا مَا عَنَى رَسُولُ اللَّهِ ((صلى الله علي هو آله)) فَيَحْمِلُهُ السَّامِعُ وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ وَ مَا قُصِدَ بِهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علي هو آله)مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الْأَعْرَابِيُّ أَوْ الطَّارِئُ فَيَسْأَلُهُ ((عليه السلام) ) حَتَّى يَسْمَعُوا وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ النَّاسُ فِي اخْتِلَافِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ .
ص668
از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگامي كه شخصى از احاديث مجعوله و خبرهاى گوناگون (معارض يكديگر) كه در دست مردم و ميان ايشان منتشر است پرسيد امام عليه السّلام فرمود: 1 همانا احاديث در دسترس مردم حقّ و باطل و راست و دروغ و نسخ كننده و نسخ شده و عامّ (شامل همه) و خاصّ (مخصوص بعضى) و محكم (كه معنى آن آشكار) و متشابه (كه معنى آن واضح نيست) و محفوظ (از غلط و اشتباه) و موهوم (از روى وهم و گمان) است، 2 و بتحقيق در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به آن حضرت دروغها بستند تا اينكه بخطبه خواندن ايستاد و فرمود: «هر كه از روى عمد و دانسته بمن دروغ بندد بايد نشيمنگاه خود را در آتش (دوزخ) قرار دهد». 3 و همانا حديث را (از پيغمبر اكرم يكى از) چهار مرد براى تو نقل ميكند كه پنجمى ندارند: (اوّل:) مرد دوروئى كه اظهار ايمان نموده و خود را بآداب اسلام نمودار مى سازد (در صورتي كه) از گناه پرهيز نكرده باك ندارد، عمدا و دانسته به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دروغ مى بندد، پس اگر مردم او را منافق و دروغگو مى دانستند حديثش را قبول نداشته گفتارش را باور نمى كردند، و ليكن (چون از باطن او خبر ندارند) مى گويند: او از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است كه آن حضرت را ديده و حديث را از او شنيده فرا گرفته است، پس (به اين جهت) گفتارش را قبول مى نمايند، 4 و بتحقيق خداوند بتو مردم منافق و دو رو را خبر داده و وصف نموده، و ترا از آن آگاه ساخته است (در قرآن كريم در اين باره آيات بسيارى است از جمله در س 9 ى 101 مى فرمايد: وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ يعنى از باديه نشينانى كه گرد شما هستند منافق مى باشند، و از اهل مدينه گروهى خو گرفته اند بنفاق و دو روئى، تو به اسرار آنها دانا نيستى ما از رازشان آگاهيم و بزودى دو نوبت «يكى در دنيا و ديگرى در قبر» پس از آن در قيامت بعذاب بزرگ مبتلى مي شوند) منافقين
ص669
كه بعد از حضرت رسول باقى ماندند به پيشوايان گمراهى و به آنان كه (مردم را) بوسيله دروغ و بهتان بسوى آتش (دوزخ) خواندند (مانند معاويه و ديگران) نزديك شدند، پس (با جعل احاديث) آنها را صاحب اختيار كارها و حاكم بر مال و جان مردم گردانيدند، و بوسيله ايشان دنيا را خوردند (كالاى آنرا به ستم بدست آوردند) و مردم همواره با پادشاهان و دنيا همراهند (لذا از هيچ گونه كار خلاف رضاى خدا و رسول خوددارى نمى نمايند) مگر آنان را كه خداوند (از شرّ شيطان و نفس امّاره) نگاه دارد، پس اين منافق يكى از چهار نفر بود. 5 و (دوّم:) مردى است كه از رسول خدا چيزى را شنيده و آنرا درست حفظ نكرده و در آن اشتباه و خطاء نموده و دانسته دروغ نگفته است، پس آنچه در تصرّف او است نقل ميكند و بآن عمل مى نمايد و مى گويد: من آنرا از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيده ام، پس اگر مسلمانان مى دانستند كه او حديث را اشتباه فهميده از او نمى پذيرفتند، و اگر او نيز مى دانست كه اشتباه كرده آنرا ترك گفته نقل نمى كرد. 6 و سوّم: مردى است كه از رسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله) چيزى را شنيده كه بآن امر مى نموده بعد از آن نهى فرموده و او از نهى آن حضرت آگاه نيست، يا چيزى شنيده كه از آن نهى مى نموده بعد بآن امر فرموده و او نمى داند، پس نسخ شده را نگاهداشته نسخ كننده را بدست نياورده، و اگر مى دانست كه آن حديث نسخ گرديده نقل نمى نمود، و اگر مسلمانان هم موقعى كه آنرا از او شنيدند مى دانستند نسخ شده بآن عمل نمى كردند. 7 و ديگر چهارمى است كه بر خدا و رسول او دروغ نبسته و از ترس خدا و باحترام رسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله) دروغ را دشمن داشته، و خطاء و اشتباه هم نكرده است، بلكه آنچه شنيده بهمان قسم حفظ نموده و آنرا نقل كرده بآن چيزى نيفزوده و از آن نكاسته، و ناسخ را از بر كرده بآن عمل نموده و منسوخ را در نظر داشته از آن دورى گزيده، و عامّ و خاصّ را شناخته هر يك را در موضع خود قرار داده (عامّ را بجاى خاصّ و خاصّ را بجاى عامّ استعمال نكرده) و متشابه و محكم آنرا دانسته است (در متشابه تأمّل و احتياط كرده بمحكم و حديثى كه معنى آن آشكار است
ص670
عمل مى نمايد. 8 و از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله (گاهى به مقتضاى وقت و زمان) سخنى صادر مى شد كه داراى دو معنى بود، سخنى كه به چيز و وقت معيّنى اختصاص داشته و سخنى كه همه چيز و همه وقت را شامل بود (آن هر دو سخن بصورت يكى مى نمود، ولى از قرينه مقام و جهات ديگر مراد ظاهر مى شد و اشتباه مرتفع مى گشت) پس كسيكه نمى دانست خدا و رسول او صلّى اللَّه عليه و آله از آن سخن چه خواسته اند آنرا مى شنيد و از روى نفهمى بر خلاف واقع و بر ضدّ آنچه بآن قصد شده و بغير آنچه براى آن بيان گشته معنى و توجيه مى نمود، 9 و چنين نبود كه همه اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از آن حضرت (مطلبى را) پرسيده و براى فهم آن كنجكاوى نمايند تا جائيكه (نپرسيدن و كنجكاوى ننمودنشان بحدّى بود كه) دوست داشتند باديه نشينى و غريبى از راه برسد و از آن حضرت، عليه السّلام، بپرسد تا ايشان بشنوند، 10 ولى در اين باب چيزى بر من نگذشت مگر اينكه از آن حضرت پرسيده و آنرا حفظ نمودم، پس اين سببها باعث اختلاف مردم و پريشان ماندن آنان در رواياتشان است.